شعر با م
شعر با م ،شعر با معنی،شعر با میم،شعر با حرف م , شعر با حرف میم , بیت با م , بیت با حرف م , بیت با میم , بیت با حرف میم , بیت که با م شروع شه , بیت که با م شروع بشه , بیت که با حرف م شروع شه , بیت که با میم شروع شه , بیت که با میم شروع بشه , بیت که با حرف میم شروع شه , تک بیت که با م شروع شه , تک بیت که با م شروع بشه , تک بیت که با حرف م شروع شه , تک بیت که با میم شروع شه , تک بیت که با میم شروع بشه , تک بیت که با حرف میم شروع شه , دوبیتی که با م شروع شه , دوبیتی که با م شروع بشه , دوبیتی که با حرف م شروع شه , دوبیتی که با میم شروع شه , دوبیتی که با میم شروع بشه , دوبیتی که با حرف میم شروع شه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف م شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر با م
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
شعر با معنی
من باشم و وی باشد و می باشد و نی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می
شعر با حرف م
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
شعر با میم
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
شعر با حرف میم
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
بیت با م
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست
دستارچهای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که توراست
بیت با حرف م
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس
ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
تک بیت که با میم شروع شه
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
شعر با م
من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
شعر با حرف میم
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
شعر با معنی
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
شعر با میم
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست
شعر با م
می بی صفا،نی بی نوا،وقتست اگر در بزم ما
ساقی می دیگر دهد مطرب رهی دیگر زند
ما را درین زندان غم من بعد نتوان داشتن
بندی مگر بر پانهد، قفلی مگر بر در زند
وحشی ز بس آزردگی زهر از زبانم میچکد
خواهم دلیری کاین زمان خودرا براین خنجرزند
بیت با م
منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی تو را با غم چه کار است ؟
دوبیتی که با حرف میم شروع شه
ماه درخشنده چو پنهان شود
شپره بازیگر میدان شود
شعر با حرف میم
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
شعر با حرف م
مگوی آن سخن کاندران سود نیست
کزین آتشت بهره جز دود نیست
بیت با حرف م
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
شعر با م
ما به بغداد جهان لاف اناالحق میزدیم
پیش از آن کان گیر ودار و گیر ونکته منصور بود
شعر با میم
من نه انم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
بیت که با حرف م شروع شه
ما مست صبوحیم زمیخانه توحید
حاجت به می و خانه خمار نداریم
شعر با معنی
من عاشق عشق و عشق هم عاشق من
تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن
گه من آرم دو دست در گردن او
گه او کشدم چو دلربایان گردن
بیت با م
مرا غرض زنماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فراق تو باز بگذارم
وگرنه این چه نمازی بود که من با تو
نسشته روی به محراب و دل به بازارم
شعر با حرف میم
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوست
مست معشوقی که دنیا دست اوست
بیت که با حرف م شروع شه
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است
دوبیتی که با حرف میم شروع شه
ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا
آسوده درو والا، آهسته درو شیدا
گر کوی مغانست این؟ چندین چه فغانست این؟
زین چند و چرا بگذر، تا فرد شوی یکتا
شعر با م
می گفت دوش بلبل بعد از گذشتن دی
فصل بهار آمد ساقی بیا بده می
تک بیت که با میم شروع شه
من از می چشمان سیاهت مستی
گفتم بنویسم که به یادت هستم
شعر با حرف م
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
تک بیت که با م شروع شه
ما دانه نخورده طعمه ی دام شدیم
ناکرده گنه دیدی چه بد نام شدیم ؟
شعر با معنی
موی سپید را فلکم آسان نداد این رشته را به نقد جوانی داده ام
شعر با حرف میم
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی ست
آن زمان، هر دل فقط یک بار عاشق می شود
تک بیت که با م شروع شه
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
بیت با م
می رود عمر عزیز ما، دریغا چاره چیست
دی برفت و میرود امروز و فردا، چاره چیست
بیت که با حرف م شروع شه
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آئینه رویا آه از دلت آه
شعر با میم
می فروشی گفت کالایم می است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست میدارم که او
هم خم است و هم می است و هم نی است
بیت با حرف میم
می یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
آماده ی صد گریه ام از اشتیاق کیست این
شعر با م
مستوفی دیوان قضا روز نخست
مجموعه شادی و الم کرد درست
شادی به تمام مردمان قسمت کرد
غم ماند به منداد که این قسمت توست
شعر با حرف میم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
شعر با حرف م
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشید
دوبیتی که با حرف میم شروع شه
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
شعر با معنی
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
بیت با حرف م
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
شعر با میم
ن از بی قربی خار لب دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشینی ها
بیت با م
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو
تک بیت که با م شروع شه
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوب رویان چین و چگل
شعر با حرف میم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
بیت که با حرف م شروع شه
ما جامه نمازی به سر خم کردیم
با خاک خرابات تیمم کردیم
شاید که در این صومعه ها در یابیم
آن علم که در مدرسه ها گم کردیم
شعر با م
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم
تک بیت که با م شروع شه
مارا به مقام عشق راهی دادند
در کوی خرابات پناهی دادند
درویشی و بیچارگی ما دیدند
مارا هم از این نمد کلاهی دادند
بیت با حرف میم
ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم
شعر با حرف م
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند درگوشم
شعر با میم
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
دوبیتی که با حرف میم شروع شه
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
شعر با حرف میم
من دست شسته ام از غرورم برای تو افتاده ام چو قطره شبنم به پای تو
شعر با معنی
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا آنقدر عقل و درایت باشد
شعر با میم
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیت با حرف م
مردی ز کننده در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ
سر چشمه آن زساقی کو ثر پرس
شعر با م
می برم منزل به منزل چوب دار خویش را تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را
بیت با م
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه به وقت مصیبت سیه کنند
من موی ز مصیبت پیری کنم سیاه
بیت که با حرف م شروع شه
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
بیت با حرف میم
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
تک بیت که با میم شروع شه
ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم چو سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
شعر با میم
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بد نام شوی
شعر با حرف میم
مادر موسیقی بهشت همانا صدای توست گوش دلم به زمزمه لای لای توست
شعر با معنی
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
شعر با حرف م
مادر هستی ام به امید دعای توست فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
تک بیت که با م شروع شه
دوبیتی که با م شروع شه
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
دوبیتی که با حرف میم شروع شه
شعر با میم
ما نمی پوشیم عیب خویش، اما دیگران عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
شعر با م
بیت که با حرف م شروع شه
محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟ من درطلب و تو بی وفایی تا کی؟
بیت با م
مرا کدام جدا کرد بی گناه از تو؟ سیاه بختی من یا که اشتباه از تو؟
شعر با حرف میم
شعر با میم
مردان عشق را به هیاهو چه حاجت است رندان روزگار خموشی گزیده اند
دوبیتی که با م شروع شه
مُردم از حسرت به پیغامی، دلم را شاد کن ای که گفتی، فراموشت نسازم، یاد کن
بیت با حرف میم
مُردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز مرگ خود می بینم و رویت نمی بینم هنوز
تک بیت که با م شروع بشه
مرده بُدَم زنده شدم، گریه بُدَم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دوبیتی که با م شروع شه
مرغ در دامم مرا پروانه ی پرواز نیست در گلویم نغمه هست و رخصت آواز نیست
بیت که با حرف م شروع شه
مرهم نمی نهی به جراحت، نمک مپاش نوشم نمی دهی به دلم نیشتر مزن
تک بیت که با م شروع بشه
مغرور مشو این همه بر سوز خود ای شمع کاین سازش پروانه هم از روی حساب است
شعر با میم
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
شعر با معنی
مگر امروز به بالین من آیی که دگر عمر کوتاه مرا وعده ی فردا تنگست
شعر با م
مگر جانی که هر گه آمدی ناگه برون رفتی؟ مگر عمری که هر گه می روی دیگر نمی آیی؟
شعر با حرف م
من از بیگانگان هر گز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
بیت با حرف میم
من از حُسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
بیت که با حرف م شروع شه
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو
دوبیتی که با حرف میم شروع شه
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تک بیت که با میم شروع شه
من تهی دست به بازار محبت نروم سر و جان است که سرمایه ی سودای من است
بیت با حرف م
من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
بیت با م
من شمع جانگدازم، تو صبح جانفزایی سوزم گرت نبینم، میرم چو رخ نمایی
شعر با حرف میم
منم و دلی که دانم به دو دست دارم او را اگرش نگاه داری به تو می سپارم او را
شعر با م
من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
شعر با میم
می بخشی یا الهی، جرم مرا که گاهی گر غیر حضرت تو، یاری گزیده بودم
شعر با معنی
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد قضای آسمانیست و دگرگون نخواهد شد