شعر تنهایی

شعر تنهایی

 شعر تنهایی , شعر تنهایی شاملو , شعر تنهایی و غربت , شعر تنهایی کوتاه

در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن و شعر تنهایی کوه و غربت شاملو غمگین و دلتنگی در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .

دوستی اتفاق است

جدایی رسم طبیعت

طبیعت زیباست

نه به زیبایی حقیقت

حقیقت تلخ است

نه به تلخی جدایی

جدایی سخت است

نه به تلخی تنهایی

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی

می بینی که چه صدای خرد شدن دست های خزان شده اش

در دست های تنهایی کسل آور است و تو را نیز بی رمق می کند

آه ، پس او چه می گفت ؟

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

درد غریبیست تنهایی و بی کسی

امان از دلی که دلبر ندارد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت تنهایی ا م را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

گریه پنهانیم را حس نکرد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

هر قطره اشک نشان دل شکستگی است

هر سکوت نشان تنهایی است

هر لبخند نشان مهربانی است

هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

هرکس به میزانی که تنهایی نیاز دارد

عظمت دارد و بی نیاز تر است

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

شب من پنجره‌ای بی فردا

روز من قصه‌ی تنهایی ما

مانده بر خاک و اسیر ساحل

ماهی‌ام، ماهی دور از دریا

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی

ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.